يكشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ب.ظ
فانتزی فرانسوی
ساعت یک بعد از ظهر تو یک از خیابونای پاریس رو در نظر بگیرین , خیابونه کلا سنگ فرشه و سر چهار راه , روبروی میوه فروشی یه کافه هستش .
بعد حالا فرض کن با دلبر سر یه میز نشستین و روی میز یه پارچه چهار خونه سفید با خط های قرمز داره .
خانم هم یه لباس تابستونی پارچه ای قرمز تنشه و یه کلاه حصیری با یه ربان خوشگل روی سرش کرده .
قهوه توی فنجون های سفید چینی رو میزه و تو داری معشوقه ات رو نگاه میکنی که داره قهوه اشو مینوشه و متوجه میشه که تو داری نگاهش میکنی و بهت لبخند میزنه ...
بعد از کافه , میرین کنار چمن های اطراف رودخونه ای که از وسط پارک میگذره میشینین ...اونجا هم روی یه پارچه سفید و قرمز (شبیه همونی که روی میز کافه بود مثلا) میشینین ...تو کتاب میخونی و اون سرشو روی پاهات گذاشته و به صدات گوش میده ... هر از گاهی به صورت معصومش نگاه میکنی که با خودت میگی خدای من , از اون زیبا تر هم هست ؟
کم کم غروب میشه و روی پل در همون رودخونه کذایی در حال قدم زدن هستین و صحبت میکنین ...
قدم زدن با هم تو اولین ساعتای تاریک شدن هوا ... نسیم مطبوع تابستانی و بازاری که تازه از خلوتی در اومده ... شوخی کردن ها و خندیدن ها و گره خوردن نگاه ها ...
پ.ن. : در حال حل تمرینای الگوریتم و گوش دادن موزیکای یانی مطالب بالا اومد تو ذهنم ....
بعد حالا فرض کن با دلبر سر یه میز نشستین و روی میز یه پارچه چهار خونه سفید با خط های قرمز داره .
خانم هم یه لباس تابستونی پارچه ای قرمز تنشه و یه کلاه حصیری با یه ربان خوشگل روی سرش کرده .
قهوه توی فنجون های سفید چینی رو میزه و تو داری معشوقه ات رو نگاه میکنی که داره قهوه اشو مینوشه و متوجه میشه که تو داری نگاهش میکنی و بهت لبخند میزنه ...
بعد از کافه , میرین کنار چمن های اطراف رودخونه ای که از وسط پارک میگذره میشینین ...اونجا هم روی یه پارچه سفید و قرمز (شبیه همونی که روی میز کافه بود مثلا) میشینین ...تو کتاب میخونی و اون سرشو روی پاهات گذاشته و به صدات گوش میده ... هر از گاهی به صورت معصومش نگاه میکنی که با خودت میگی خدای من , از اون زیبا تر هم هست ؟
کم کم غروب میشه و روی پل در همون رودخونه کذایی در حال قدم زدن هستین و صحبت میکنین ...
قدم زدن با هم تو اولین ساعتای تاریک شدن هوا ... نسیم مطبوع تابستانی و بازاری که تازه از خلوتی در اومده ... شوخی کردن ها و خندیدن ها و گره خوردن نگاه ها ...
پ.ن. : در حال حل تمرینای الگوریتم و گوش دادن موزیکای یانی مطالب بالا اومد تو ذهنم ....
۹۵/۱۰/۱۲